دنیای رنگی من💜

رها ز آنچه هست و نیست...:) دخترک شاد💙

وقتی میگن : از دو دقیقه بعد خودت خبر نداری...

1402/7/7 0:55
نویسنده : رهای قصه ها
114 بازدید
اشتراک گذاری

عصری رفته بودیم بیرون اونم با کلی ذوق‌وشوق چون از اول پاییز جایی جز خونه و مدرسه نرفته بودم...

وقتی رفتم درمانگاه برای گرفتن جواب ازمایشم تو ذهنم این بود که برم دونات بخرم و یه فیلم طنز هم دانلود کنم خستگیمو بشوره ببره

تو محیط بیمارستان به خیلی چیزا فکر کردم آخه کلی معطل شدیم به خاطر همین وقت برای فکر کردن زیاد بود...

اینکه هدف هايي که من داشتم بیشتر از رو علاقه دیگران بود! یعنی تحت تاثیر حرف بقیه قرار گرفته بودم

به اینکه من اصلا برای پزشکی ساخته نشدم...

بالاخره فهمیدم این موضوع رو و خوشحال شدم که دیگه غصه نمیخورم 

تا اومدم این خبر رو به دوست صمیمیم بدم

خانمه گفت پلاکت خونم پایینه

باید ازمایش دوباره تکرار بشه....

من نمیدونم پلاکت خونت پایین باشه یعنی چی

ولی مامان از وقتی برگشتیم خونه تو فکره

حتی دیدم گریه‌ کرد ، ولی وقتی منو دید سریع خودشو زد به اون راه

من خیلی نگرانم... دعا کنید برام فردا که میرم برای تکرار ازمایش مشکلی وجود نداشته باشه 

اخه‌ من همش ۱۵ سالمه....

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان و ماهرخ جون🌜💛مامان و ماهرخ جون🌜💛
7 مهر 02 15:35
انشالله چریزی نیست جوش نزن
رهای قصه ها
پاسخ
امیدوارم🥲🥺خیلی دلم شور میزنه
مامان و ماهرخ جون🌜💛مامان و ماهرخ جون🌜💛
7 مهر 02 19:21
از خبر ازمایشت منو تو خبر بزار 💜
رهای قصه ها
پاسخ
دعا کن برام ، عددش خیلی پایینه😔💔
مامان و ماهرخ جون🌜💛مامان و ماهرخ جون🌜💛
7 مهر 02 21:15
برو درباره پلاکت کم خونی تحقیق کن من خوندم🥹